منت لطف کسی برسرمن نیست که نیست
حسرت حرف دراین بسته دهن نیست که نیست
برسر سفره ی دونان ننشینم پی نان
چون دلم بسته براین دار کهن نیست که نیست
خانه ام کوچک ودریای دلم گسترده ست
موج اندیشه برایم غدغن نیست که نیست
سرخوش اززمزمه ی عشقم وخاکی مسلک
گرچه دردشت دلم شورچمن نیست که نیست
نهراسم که کسی مال ومقامم ببرد
در تمنا دل من صاحب فن نیست که نیست
ازخدا خواهم و با خلق ندارم جز مهر
عاشقان راسرعشق چانه زدن نیست که نیست
باکسی جنگ ندارم,سرحقم هستم
غیرحق گوش مرامیل سخن نیست که نیست
نه ستمکارم ونه خوار ستم خواهم شد
عمرراارزش آزار شدن نیست که نیست
#مهدی.زکی زاده??????
دورازجانمان بادزیستن زیربارمنت وستم انشاءالله
کلمات کلیدی: